پارت ده

زمان ارسال : ۳۱۰ روز پیش

فصل 8

نازی پشت میز کار نشسته بود. با دیدن ظاهر جدیدم لبخندی زد و گفت:

ـ به به! چقدر خوشگل کردی! چه پالتوی قشنگی!

لبخند زدم و گفتم:

ـ مرسی. بابام بالاخره به قولش وفا کرد.

ـ خوش به حالت من که همیشه خودم از حقوقم برای ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید